محمدفوادمحمدفواد، تا این لحظه: 14 سال و 17 روز سن داره

محمد فواد گل مامان و بابا

تصادف در خونه و زخمی شدن محمدفواد

امروز بعد از ظهر محمد فواد و زینب بازی می کردند . زینب کامیون بزرگ محمد فواد را به سه چرخه بسته بود و محمد فواد رو که توی کامیون نشسته بود می کشید یک دفعه محمدفواد بلند شد و افتاد خورد به میله سه چرخه و تیزی میله دهنش را از بیرون و داخل زخم کرد کلی خون از دهنش اومد و حسابی ما را ترسوند . بردمش حمام تا خون دهنش بند بیاد البته گریش زود تمام شد ولی خواهرش کلی براش گریه کرد .آثار این تصادف رو صورتش مونده و از داخل هم دهنش زخمی شده است. انشاالله که زودتر خوب بشه و امیدوارم از این به بعد هم محمدفواد و هم زینب موقع بازی دقت بیشتری کنند.
28 آذر 1390

محمد فواد عزیز

محمدفواد هر وقت که من یا مادرش نماز می خونیم می آد کنارمون می ایسته و نماز می خونه .باید براش سجاده بیاندازم والا مهرو سجاده منو بر می داره و شروع به نماز خوندن می کنه . در ضمن جدیدا سلام هم یاد گرفته ولی هنوز خوب ادا نمی کنه و صلوات هم به مدل خودش یاد گرفته و می فرسته .    
27 آذر 1390

محمد فواد بيمار شده

محمدفواد چند روزه سرما خورده و صداش گرفته و گلوش درد می کنه  و نمی تونه جیغ بزنه، زینب هم مثل داداشش سرما خورده و همش سرفه می کنه انشاالله که زودتر هر دوشون خوب شن براشون دعا کنيد. انشالله هيچ بچه اي بيمار نشه
19 آذر 1390

در عزاي امام حسين

محمد فواد در ماه محرم تقريبا هر شب به همراه بابا و مامان و زينب به  هيات هاي عزاداري رفت و براي سيد و سالار شهيدان وياران باوفايش سينه زني کرد امسال اولين سالش بود که متوجه مي شد و همراه بقيه سينه زني مي کرد البته بعضي وقتها هم حوصلش سر مي رفت و بازي مي کرد کلي هم دوست در هيات پيدا کرد.  اميدوارم هميشه پيرو راه اهل بيت عليهم السلام  باشه ...
18 آذر 1390

محمدفواد خوبم یکساله شد

محمدفواد امروز یکساله شد و قراره براش تولد بگیریم و اقوام رو دعوت کنیم. محمدفواد پسر خیلی خوبی هست و به حرف بابا و مامان گوش می ده. فقط بعضی وقتها جیغ می زنه که قول داده دیگه جیغ نزنه البته بخاطر این جیغ می زنه که نمی تونه حرف بزنه. ولی من و مامانی خیلی دوسش داریم و محمد فواد هم پسر بسیار مودبی هست.
23 فروردين 1390

تولد پسر گلم

محمد فواد روز بيست وسه فروردين سال 89 به دنيا اومد و دل من و مامانشو وخواهرش و پدر بزرگها و مادربزرگاش و همه فامیل رو حسابي شاد کرد. روز بيست و چهارم براش شناسنامه گرفتم و اسم محمدفواد رو که از قبل براش انتخاب کرديم در شناسنامش درج کرديم. زينب هم داداشو خيلي دوست داره و از چند ماه قبل از تولدش روز شماري مي کرد تا برادرش به دنيا بياد. امیدوارم که پسر خوب و مودب و مومن و موفقی باشه انشاالله
24 فروردين 1389
1